این اخری .
می دانستم اخرین فصل ماست .
واپسین تپش ها ست .
و شاید اخرین خود داری هااااااا .
این اخری هااا .
می دانستم می رود که خورشید بر ما غروب زند .
دگر چون سرزمین ی به تاراج رفته مانند شده بودیم .
که هر سویش ویرانی بود و اتش .
دگر تند تند حواس ات پرت می شد .
حوصله ات بیش از گذشته سر می رفت .
و سکوت را بیشتر تجربه می کردیم .
این اخری هااا .
می دانستم شاید همه چیز برای اخرین بار باشد .
این دیدار.
این بوسه .
تو .
و شاید قرار فردایمان .
چه می کردم .؟
تن ات غوغای رفتن بود .
و نگاهت مهاجرتر ز هزاران پرستو .
اری .
این اخری می دانستم .
خیلی زود .
از یک صبح به بعد .
دگر تو را هرگز نخواهم داشت .

 


اگر یک روز برای ابد ساکت ماندم .
تو یادت بماند مرا .
هوای شوریدگی ام را .
دیوانگی و دلواپس ی هایم را .
اگر یک روز دیر به قسم بعد از تو وفا کردم .
تو یادت بماند مرا .
تا یک عصر شهریوری .
بنشین ی و برای فرزندان م همه چیز را بگویی .
از تمام ان روز ها .
اولین قدم زدن ها و اولین نبض ها ی عاشقی مان .
از فرو ریختن و لرزیدن دل ها ی مان .
از بیقراری هایم بگویی .
باید بدانند که چرا همیشه غم نبود کسی را کشیدم .
باید بدانند ان که گاهی برای ش گریستم که بوده .
ان ویرانه دل ، که هرگز دستی بر ترمیم اش نکشیدم .
روزی قصر و سرای تو بوده .
اگر یک روز برای همیشه ساکت و سرد شدم .
تو یادت بماند مرا .
تو یادت بماند مرا .


می دانی .

دگر سال هاست نبودت را باور کردم و .

تسلیم سرنوشت ی شده ام که خودم خواستم .

و بخاطرش هیچ بنده ای را گنه کار نمی دانم .

می دانی .

ان سال ها گمان این روزهای بی تو را نمی کردم .

نمی گویم بازنده ام .

اما با تو هم برنده نخواهم بود .

اصلا زندگی برد و باخت ندارد .

ولی همیشه یک ای کاش در زندگی دل ات را بد می رنجاند .

و نام تو درست پس از همین ای کاش می نشیند .

می دانی .

ان روز ها تو بهترین بُعد تصورات و ارزوهایم بودی .

انچنان مبهوت کننده و سکر اور بودی که ناخواسته تو را .

معبودی فرای دگر انسان ها می ساخت و این نقطه اغاز بزرگترین درهم شکستنم شد .

هر چند لازمم بود .

که با ان شب .

انقلابی در من اتش به جانم کشید .

که تا ماه ها خموش نشد .

که خاطرش تیمار نشد .

اما می دانی .

روی سخن م ، ان درد ها و کشمکش ها نیست .

هر فصل ی ، روزهای ابری خواهد داشت .

من برای روزهای زیبایش اینک می نویسم .

که تو در نقطه اوج اش نشستی و .

در اغوش کشیدن ات بهترین قسمت اش بود .

انتظارهای که با بوسیدن ات بر من ابدی می شد .

می دانی من هنوزم برای تو می نویسم .

نه اینکه امیدی در من است .

نه اینکه تو را ز خدا طلب می کنم .

نه .

می دانی .

تو را دگر نمی خواهم .

شاید درست مثل تو .

دگر تاب و توان ان روزهایم نیست .

بعد تو از درون فرسوده شده ام .

انگار یک شبه پیر شده ام .

دگر تو را تنها در همین سطرها و خیال ها می خواهم .

معاشقه ای که من می زنم و تو در بطن اش می رقصی .

می دانی هنوزم گاهی خواب ات را می بینم .

توی و من .

مهر  بان و صمیمی .

فارغ از تمام دنیا .

پشت به این هجوم مشکلات .

رو به هم و دست در دست می گویم و می خندیم .

تو را بیشتر با همان چهر روزهای ابتدای می بینم .

جوان تر و شیرین تر .

هنوزم انگار بر خواب هایم اغوا کننده ای .

می دانی .

سال هم رو به اخرست .

ان چه می گذرد عمر ماست .

و تنها ان چه می ماند قصه ی ز ماست .

ای وای ما را، که از ماست که بر ماست .

 بهانه بهار هر زمستان تویی و بس

 

 

(``نیامد ز سوی تو ام خبری .

نداری تو بر حال من نظری .

شکایت برم از تو پیش خدا .

تو را خاطر افتاده با دگری .'')

 

 

بهزاد .

اسفند ۹۹


این اخری .
می دانستم اخرین فصل ماست .
واپسین تپش ها ست .
و شاید اخرین خود داری هااااااا .
این اخری هااا .
می دانستم می رود که خورشید بر ما غروب زند .
دگر چون سرزمین ی به تاراج رفته مانند شده بودیم .
که هر سویش ویرانی بود و اتش .
دگر تند تند حواس ات پرت می شد .
حوصله ات بیش از گذشته سر می رفت .
و سکوت را بیشتر تجربه می کردیم .
این اخری هااا .
می دانستم شاید همه چیز برای اخرین بار باشد .
این دیدار.
این بوسه .
تو .
و شاید قرار فردایمان .
چه می کردم .؟
تن ات غوغای رفتن بود .
و نگاهت مهاجرتر ز هزاران پرستو .
اری .
این اخری می دانستم .
خیلی زود .
از یک صبح به بعد .
دگر تو را هرگز نخواهم داشت .

 


هنوزم به خاطرم هست . روزگار جوانی ام را . التهاب و تب بیدادگرش را سر به کوچه ها گذاشتن هایش را . اشک فراغ ها . وصال و غرق بوسه شدن هایش را . هنوزم به خاطرم هست . ان طوفان بلا را . ان سلسله ی اشفتگی را . رفتن اش و طاعون پس ازش را . چه کسی می داند چه راحت فروخته شدم . چه کسی می داند . دردش تا کدامین استخوان هایم را در هم شکست . چه کسی می داند او که بود و چه هاااا نکرد .

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

هنر آنلاین Hamrah سئو سایت نت قانون تایم مدرسه اخلاق پورتال و سایت تفریحی خبری ایرانیان https://azinfazaaravista.ir/ نا تمام